زیباترین قسم شاعرانه ای که خواندم / شعر نو

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
پی نوشت نگارنده:
این شعر در فضای مجازی، هم برای مرحوم سهراب سپهری و هم با عنوان "آینه دنیا" برای آقای کیوان شاهبداغ خان، منتشر شده است. این قبیل شعر دزدی ها در فضای مجازی که بیشتر از روی ناآگاهیست، جای بسی تاسف دارد (نمونه بدتر آن اینجاست). البته فضای مجازی، ما را عجول و راحت طلب بار آورده و مشقت زندگی، مجال تحقیق را از ما ستانده است. شاید هم برای بعضیها، این که شاعر آن کیست، کم اهمیت تر از محتوای شعر باشد و یا شاید هم مثل این حقیر، تخصص شعرشناسی نداشته باشد. اما خوب می دانم، تمام این مشکلات و دعواها، از یک دروغ ناشی می شود. از دروغ اولین کسی که دانسته یا نادانسته، شعر شاعری را منتسب به کس دیگری منتشر می کند. نتیجه هم این می شود که بجای لذت بردن از شعر، درگیر حاشیه شویم و از مسیر منحرف گردیم. نفرین به این دروغ لعنتی که هر جا پا گذاشته، باعث تفرقه بوده است. بنابراین، زین پس بر خود لازم می دانم، بیشتر تحقیق کنم. اما این مساله، وظیفه ی مصلحان جامعه را در برخورد با دروغ گو و فرهنگ دروغ گویی ساقط نمی کند. از شما دوستان عزیز هم تقاضا دارم، برای تحقیق بیشتر به آدرس های زیر رجوع نمایید.
با سپاس فراوان
م. آیتی
وبلاگ آقای کیوان شاهبداغ خان:
http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/10
و
http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/202
نظرات
حسین
1391/04/14نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتا هی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذ یرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده!
shaghayegh
1392/06/14سلام،واقعاعالی بود مرسی
سیامند
1392/07/11سلام و ممنون از زحمتتون
rashid
1392/08/14س مرسی خوب و قشنگ بود
ع- باوی -شاهد-
1392/08/30سلام .من به همان حباب قسم میخورم که هم لذت بردم هم استفاده کردم -ازشما سپاسگذارم
کیو
1398/05/01البته سپاسگزار درسته
هادی
1392/12/06سلام سهراب
خدایت بیامرزد.گل گفتی دمت گرم دادا.
هادی
ترلان
1393/01/17من عاشق شعرهای سهرابم ممنون، مخصوصا شعر:
قایقی خواهم ساخت ،خواهم انداخت به اب ،دور خواهم شد از این خاک غریب، که در ان هیچ کسی نیست ،که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند.
مهین
1393/03/05خیلی قشنگ بود . واقعا وا3 کسایی ک دلشون درد داره و زخم خوردند، بهترین مسکن، شنیدن و خواندن جملات امیدوار کنندس. واقعا سپاس .
زهرا
1393/03/22عالی بود
احمد
1393/05/03واقعا عالی بود دمتون گرم زندگیتون بی غم
مهتاب
1393/10/12سلام خیییلی ممنون عالی بود میدونین که تو کدوم مجموعه اش هست؟ مثلا حجم سبز یا مرگ رنگ؟
رقیه بصیرتی
1393/11/03این شعر ماله کیوان شاه بداغی هست و با اقتباس از شعر پاراه سهراب گفته شده
وشعر پاراه این هست ک میذارم لطفا بدون اطلاع دقیق شعر نذارین :
پاراه
نه تو می پایی، و نه کوه. میوه این باغ: اندوه، اندوه.
گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو.
این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن.
این لاله هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر.
بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه، پنهان بین.
بالی نیست، آیت پروازی هست. کس نیست ، رشته آوازی هست.
پژواکی : رویایی پر زد رفت. شلپویی: رازی بود، در زد و رفت.
اندیشه : کاهی بود، در آخور ما کردند. تنهایی: آبشخور ما کردند.
این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه، افتاده تریم.
نه تو می پایی، و نه من، دیده تر بگشا. مرگ آمد، در بگشا.
محسن
1394/03/08درود بر شما و دقت نظرتان من هم در شبکه های مجازی دیگر همیشه این نکته را تذکر میدهم
ژوپیتر
1394/08/08آفرین. به نکته ظریفی اشاره کردی!
رقیه بصیرتی
1395/03/23چه شعر زاغارتی
آرش
1396/04/05شک.نکن.که نه تو میمانی و نه این شعر آبکی
به قشنگی همان شعری زیبای سهراب قسم!!!
آرمان
1396/11/04چشم ، شما حرص نخور
این دفعه ، اوّل به شما اطلاع میدیم ، بعد شعر میزاریم . 😂😂😂
احسان
1393/11/11چرخ یک گاری در حسرت وا ماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی در حسرت مرگ
"سهراب"
داود
1394/01/16نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم ،
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد ...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند ،
به تن لحظه ی خود ،
جامه ی اندوه مپوشان هرگز ...!!!
زندگی ذره کاهیست که کوهش کردیم،
زندگی نام نیکویی است که خارش کردیم،
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار،
زندگی نیست به جز دیدن یار،
زندگی نیست بجز عشق،بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد،
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ... !!!!
nazi
1394/07/05من عاشق همه ی اشعار سهرابم
Hamed farda
1394/07/24روحش شاد یادش گرامی واقعا اشعار خوبی و عالی بود مرسی
حسین
1394/10/06سهراب من عاشق شعرات هستم واقعا شعرات به همه امید میده،خدا بیامرزدت
kosar
1394/11/29خدابیامرزش...واقعا قشنگه شعرای سهراب سپهری...غم از دل میبره
telegram: @lylilad
1395/03/28خدا بیامرزدت مرد.... شعرات همه حرف دله.... غصه هم مےگذرد. . . .
Afshin
1395/04/25سلام.این شعر اصلا از سهراب نیست.بهتره قبل از اینکه مطلبی بزارید یه کم درموردش تحقیق کنید.شاعر این شعر کیوان شاهبداغی است و از یکی از شعرهای سهراب اقتباس شده.جای کپی پیست یه کم مطالعه کنید.باتشکر
هانیه
1395/06/15موافقم این شعر اقتباس شده لطفن با دقت بیشتر اشعارو بذارید...ممنون از دوستانی که درستشو گذاشتن....روحش شاد مثله همه اشعارشون زیبا و تاثیر گذار
زهرا
1395/08/23عالی بود آقای سپهری ممنون از شعر خیلی به کارآمد بود
مهیار
1395/09/24دوستان عزیز
اخیرا با پدیده ای غریب مواجه شده ام
انتشار اشعارم به نام مرحوم سهراب عزیز
این کار از طرف افرادی صورت می گیرد که نه با افکار و نه با اشعار
ایشان آشنایی ندارند و حتی زحمت خرید
مجموعه آثار سهراب را هم به خود نمی دهند
کار ساده ای است خریدن مجموعه اشعار سهراب عزیز
و جستجو در اشعار ایشان و تحقیق اینکه شعر زندگی
و یا آیینه دنیا در مجموعه آثار ایشان هست یا نه ؟
قطعا مرحوم سهراب پس از فوت شعری نسروده اند و
تمامی آثار ایشان قبلا به زیور نشر آراسته گشته است
آنقدر این شعر مرا ، مانند برخی دیگر از سروده هایم ،
بنام مرحوم سهراب سپهری عزیز منتشر کردند که
در سایت های مختلف موضوع بحث یا مجادله شده است
و عجیب آنکه علی رغم توضیح دوستان ، هنوز هم منتشر می کنند
این کار از طرف کسانی صورت میگیرد که خرده آشنایی با سبک های
شعری و ویژگی های هر یک و روح حاکم بر عقاید هر شاعر ندارند و
متاسفانه به خود اجازه هر گونه اظهار نظر و نقدو مصادره اشعار میدهند
خدا رحمت کند سهراب عزیز را با توجه به پایندی ایشان به اخلاق ،
قطعا رضایت به این استناد خلاف ندارد .
برای عزیزانی که با سبک شعر اینجانب و تمایز آشکار آن با شعر سهراب
آشنایی دارند ، روشن است لیکن سکوت اینجانب ، حکایت غریبی را
رقم زده است نمی دانم این جریان از کجا شروع شد و در پی چیست ،
ولی اخیرا اظهار نظر های عجیبی را شاهد بوده ام که
شاید عجیب ترین آن نمونه اخیر باشد .
ادعایی عجیب از نا آشنایی با سهراب و شعر و ادبیات
دوستی برایم کامنت گذاشته که چرا شعر های سهراب را به خود
منتسب می کنم و یا در مقابل انتساب آنها به خودم سکوت می کنم !!!!!
نوشته ایشان را عینا برای شما می گذارم
کامنتی برایم گذاشته که بسیار عجیب بود
این نوشته از شخصی است با نام مستعار " کسی که هیچکس نبود "
جمعه 7 مهر1391 ساعت: 12:34 توسط:کسی که هیچ کس نبود
نه تو می مانی ، نه اندوه
و نه، هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی،که گذشت
غصه هم ، خواهد رفت
آنچنانی که فقط ، خاطره ای خواهد ماند ...
این ابیات رو از سهراب اقتباس کردین و وقتی میگن از شما ست سکوت میکنین ؟ این است مسلمانی شما ؟ !!!
از این دوست عزیز هم نمی رنجم و می گذارم
به حساب عشق ایشان به سهراب و ادبیات و شعر ،
هر چند که بیگانه است با هر سه آنها
نظر ایشان را در خصوص شعر" آیینه دنیایم "
با نام خودشان ، در بخش نظرات شعرم ، عینا ثبت کردم .
یادش بخیر تحقیق و تدبر و انصاف
چقدر این روزها جایش بین ما خالی است
آه ای " کسی که هیچ کس نیست "
چه بگویم با تو عزیز ؟
مهدی
1395/12/07عالی بود بهترین شعر دنیاست
حامد
1396/04/03ابن شعرو سهراب سپهری نگفته اسم شاعرش هم کیوان شاهبداغیه لطفا تحقیق و اصلاح بفرمایید
نرگس
1396/06/04متاسفانه این موارد در فضای مجازی بسیار زیاد شده.سخنان قصار و اشعاری که به سهراب، حسین پناهی و شهید علی شریعتی و نخبه های فرهنگی دیگر نسبت داده میشوند.
با سپاس
ایرج_صبا
1396/07/13درود به اهالی شعر و ادب ...
این سروده به هیچوجه از سهراب سپهری نبوده و نیست و با هزار من سریش هم به سهرابِ سپهری نمی چسبد!
آنانی که آگاهند ... کسانی که در شعر و ادبیات مطالعاتِ دقیق دارند هیچگاه سروده های دیگران را بنام بزرگان نمی چسبانند!!
اگر کسانی که اعلام کرده اند این سروده متعلق به سهرابِ سپهری ست زحمت می کشیدند و یک جلد کتاب اشعار سهراب را خریداری می کردند متوجه می شدند که این سروده از او نیست . و نا آگاهانه پیش داوری نادرست نمی کردند !
نادانان صفحات مجازی همیشه از روی نا آگاهی لب به سخن می گشایند !
خوبان شعر ایران زمین پاینده باشند.
علی
1396/08/17این شعر سهراب عزیزه
یعنی باور کردن اینکه شعر "همای رحمت (علی ای همای رحمت) " از کیوان شاهبداغ هست, راحتتر از اینه که بگی شعر اینه دنیا رو کیوان گفته
برو کیوان جان
برو این دام بر مرغ دگر نه
باتشکر
محمد
1396/09/18این شعر از سهراب سپهری نیست. بشر جائزالخطاست ولی اینکه روی اشتباه و ندانسته هامون پافشاری کنیم، نادانیه. کاش یکبار هشت کتاب سهراب رو میخوندیم. دنیای سهراب خیلی وسیعه اما درک دنیای سهراب خیلی ساده ست. اینطوری هر شعری که شبیه وزن اشعار سهراب سپهری ست رو به او نسبت نمیدیم. دانسته حرف بزنید لطفا.
حامد حبیب نژاد
1396/11/04سلام این شعر اینه از منه
حامد حبیب نژاد
1397/09/21سلام دوستان عزیز این شعر را بنده در12سال پیش گفتم و در وبلاگم قرار دادم و از اونجا متاسفانه سرقت شد
پیشت این شعر غمی و اتفاقی بزرگ بوده و هست اما در نهایت تسلیم سرنوشت شدم و گفتمش
ضمنا سبک شعر کاملا متفاوت از حضرت سهراب سپهریه
وقتی در کرج بودم و کاملا در عشق شکست خورده بودم یک روز به رودخانه ای رفتم که با معشوق خویش بیشتر انجا میرفتیم و اینبار تنها رفتم کنار رودخانه حباب ها را میدیدم که در کسری از ثانیه متولد میشن ودر همان ان از بین میرن ما هم همان حبابها هستیم
به حباب نگران لب یک رود قسم.... یاحق موفق باشید
مینا
1397/12/26سلام
بله این شعر از حامد حبیب نژاده دقیقا و به اشتباه به نام حضرت سهراب سپهری در فضای مجازی منتشر شده
مریم
1396/12/20لطفا معنی شعر رو بگید،ممنون
فرزاد
1397/05/08معذرت می خوام اما این شعر زیبا از سروده های سهراب سپهری نیست
حسین سمیعی
1397/08/07در مورد پی نوشت:
به این نکته هم توجه کنید که بعضی اوقات شعرای ناشناس اشعار خود را با نام شاعران معروف پخش می کنند و بعد که اندکی بین مردم پخش شد فریاد وا مصیبتا سر می دهند که وای از این بی اخلاقی!
صبا
1397/08/24مثل همیشه عالی عاشق شعر های سهرابم .من از شعر تنفر داشتم اما وقتی پارسال شعرای سهرابا خوندم اصلا کلن نظرم عوض شد حتی حالا خودمم حالا شعر میگم
نجمه
1398/06/04این شعر از کیوان شاه بداغی می باشد
آرزو
1398/06/31سلام. ممنون از اطلاع رسانیتون
سبک شعر سهراب کاملا مشخصه، در گویش سهراب،نحوه ادای کلمات و مضمون واژه ها کاملا گویای شعر سهرابه! ملت ما بدون کوچکترین مطالعه ای فقط با کپی کردن و فوروارد کردن، این اشعار رو به نام سهراب پخش می کنند... متاسفانه جعلیات ادبی مثل ویروس داره منتشر میشه.
نوتر از شعر سهراب
1398/08/12خدا بیامزه روح مقدست رو استاد عزیزم
پارمیس نیکنام
1398/11/03زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود زندگی جذبه دستی است که می چیند زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است زندگی بعد درخت است به چشم حشره زندگی تجربه شب پره در تاریکی است زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمس تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کره ای دیگر زندگی شستن یک بشقاب است زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است زندگی مجذور آینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست... زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است پشت کاجستان ، برف. برف، یک دسته کلاغ. جاده یعنی غربت. باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب. شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط. من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس. می نویسم، و فضا. می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک. یک نفر دلتنگ است. یک نفر می بافد. یک نفر می شمرد. یک نفر می خواند. زندگی یعنی : یک سار پرید. از چه دلتنگ شدی ؟ دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید، کودک پس فردا، کفتر آن هفته. یک نفر دیشب مرد و هنوز ، نان گندم خوب است. و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند. قطره ها در جریان، برف بر دوش سکوت و زمان روی ستون فقرات گل یاس. در گلستانه دشتهایی چه فراخ! کوههایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی میآمد! من در این آبادی، پی چیزی میگشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی. پشت تبریزیها غفلت پاکی بود، که صدایم میزد. پای نی زاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم: چه کسی با من حرف میزد؟ سوسماری لغزید راه افتادم یونجه زاری سر راه، بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ و فراموشی خاک. لب آبی گیوهها را کندم و نشستم، پاها در آب «من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است! نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه چه کسی پشت درختان است؟ هیچ! میچرد گاوی در کرد ظهر تابستان است سایهها میدانند که چه تابستانی است سایه هایی بی لک گوشهای روشن و پاک کودکان احساس! جای بازی اینجاست زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد. در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم زندگی نیست بجز نم نم باران بهار زندگی نیست بجز دیدن یار زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کسی ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟ سهراب سپهری
ایرج صبا
1399/10/02عدهای بی سواد ، عدهای که حتی یک صفحه از کتابِ اشعارِ سهرابِ سپهری را ورق نزدهاند ، عدهای که در همین وبلاگ ، دهانشان را از فرطِ ناآگاهی ، باز کرده و سرودهیِ دیگران را بنامِ سهراب سپهری معرفی کردهاند ، متاسفانه جماعتِ نادان و بیبخردی هستند که قصدِ آسیب به ادبیات و فرهنگِ این مرز و بوم را دارند!! خوشبختانه ، آگاهیِ سایرِ مردم ، بر کورچشمیِ بیبِخردانی که از شدتِ بی سوادی ، لب به سخن گشودهاند ، میچَربَد .
مشکلِ آن جماعتِ فاقدِ آگاهی با دستگرفتنِ یکجلد کتابِ اشهرِ سپهری ، حلّ میشود ، امّا گاهی ، نادانها و جاهلان ، علاقمندند بر طبلِ حماقتِ خود بکوبند و جار بزنند تا ، مردمِ صاحبنظر آنان را بهتر بشناسند!!
نام (ضروری) |
پست الکترونیک(ضروری) |
نظرشمــا |
ارسال نظر |